قیام

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 

مبارزات سياسي امام‏حسين(ع) درزمان معاويه

امام حسن(ع)در اثر توطئه‏اى شوم كه از سوى معاويه تدارك ديده‏شد به شهادت رسيد و جلوه‏هاى شكوهمند امامت در ديگر يادگارفاطمه و على عليهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستين و ياران دلباخته آن عزم‏را دو چندان كرد و با تهديد و ارعاب و ترفندهاى عوامفريبانه به‏نابودى مكتب و راه امام على و فرزندانش عليهم السلام همت‏گماشت. بدين جهت، رهبرى و هدايت امت‏شرايط دشوار و طاقت فرسايى‏يافت. دوران دهساله امامت ابى‏عبدالله(ع) بيانگر مواضع وبرنامه‏هاى آن حضرت در مقابل اين تحولات است كه پيامها و درسهاى‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى ديگر، سيره‏اخلاقى تربيتى آن بزرگوار را ازذخائر ازرشمند جهان اسلام و ازبايسته‏هاى پژوهشى است كه بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همين‏دوران مبارك است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به يكى از مواضع‏و ابعاد زندگى سياسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسين(ع)در دوران معاويه كه محورهاى زير بيانگر جوانب آن‏مى‏باشد.

اعلام منشور ولايت در سرزمين منا

شيعيان امام على(ع)روزهاى سختى را در حكومت معاويه سپرى‏مى‏كردند. تعداد زيادى از آنان توسط معاويه به شهادت رسيده وبسيارى ديگر فرارى يا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سرمى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت‏به امام على(ع) به صورت‏رسمى رواج يافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران اميرمومنان راسخت جريحه دار كرده بود. اكنون ديدگان به سوى امام حسين(ع)دوخته شده و منتظر رهنمودهاو دستورهاى آن حضرت است تا اين سكوت مرگبار را بشكند و راهى به‏سوى افقهاى حقيقت‏بگشايد. امام حسين(ع)همراه عبدالله ابن عباس‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمين منى فرصتى دست مى‏دهدتا امام(ع)از اصحاب پيامبرو شيعيان و نيك مردان انصار دعوت كندو حقايق را براى آنان بازگو كند. بيش از هفتصد تن گرد امام‏اجتماع مى‏كنند كه دويست نفر آنان از اصحاب پيامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود: «اين تجاوزگر(معاويه)برما و شيعيان ما سختيها و ناملايماتى‏روا داشته است كه خود دانسته و ديده‏ايد يا به شما رسيده است. مى‏خواهم از شما درباره حقيقتى جويا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصديق كنيد و در صورتى كه خلاف گفتم،مرا تكذيب كنيد. سخنم را بشنويد و گفتارم را بنويسيد. سپس‏هنگامى كه به سوى شهرها و قبايل خويش بازگشتيد، هر آن كس را كه‏مورد وثوق و اطمينان دانستيد به آنچه از حقوق ما مى‏دانيد، دعوت‏كنيد. من از آن مى‏ترسم كه حق ولايت از بين رود و مغلوب گردد،اگرچه خدا نور خويش را به رغم خواست كافران، غالب خواهدگردانيد.»

سپس آنچه از قرآن و سنت پيامبر(ص)درباره پدر و مادرش واهل‏بيت(عليهم السلام )بود، براى آنان قرائت كرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا» ; همين طور است ما خود شنيديم‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرموديد، نقل كردند.

سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آيا مى‏دانيد كه‏پيامبر(ص) على(ع)را در غدير خم به امامت منصوب كرد و مردم رابه‏ولايت او فرا خواند و دستور داد كه اين پيام را حاضران به‏غايبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنيديم.» (1)

بدين ترتيب، امام(ع)در آن اجتماع بر حقيقت امامت تاكيدورزيده و رسالت و مسووليت‏خواص را براى ترويج مكتب‏اهل‏بيت(عليهم السلام)و مبارزه با استبداد اموى ترسيم كرد. سخنرانى حضرت در مسجد پيامبر(ص)نيز در همين راستا است. مرحوم‏مجلسى مى‏نويسد: به معاويه گفتند: ديدگان به سوى حسين(ع)است. كارى كن كه اومنبر رود و خطابه ايراد كند; از چشم مردم خواهد افتاد; زيراتوانايى خطابه ندارد. معاويه گفت: اين را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوايى مامنجر شد.

سرانجام اصرار زياد مردم باعث‏شد از امام‏حسين(ع)بخواهد به‏منبر رود و با مردم سخن بگويد. حضرت سخنرانى خود را با حمدوثناى الهى آغاز كرد. دراين حال مردى گفت: كيست كه خطابه‏مى‏كند؟ حضرت فرمود: ماييم حزب پيروز الهى و عترت رسول خدا كه نزديكترين فرد به‏او هستند و اهل‏بيت پاكيزه او ويكى از دو چيز گرانبها كه عدل‏قرآن قرار داده شده، همان كتاب كه باطلى از پيش رو و پشت‏سر اوراه نمى‏يابد، آگاه به تاويل قرآن و روشنگر حقايق آن هستيم. مارا اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب است; زيرااطاعت ما مقرون به‏اطاعت‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرمايد: «اطاعت‏كنيد خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چيزى‏نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد. اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براى شما بهتر وعاقبت و پايانش نيكوتر است.» (2)

و فرموده: «هنگامى كه خبرى از پيروزى يا شكست‏به آنها برسد،آن را شايع مى‏سازند در حالى كه اگر آن را به پيامبر و پيشوايان‏كه قدرت تشخيص كافى دارند. بازگردانند از ريشه‏هاى مسايل‏آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏خدا برشما نبود، جز عده كمى‏همگى از شيطان پيروى مى‏كرديد.» (3)

شما را برحذر مى‏دارم ازاين كه به نداى شيطان گوش فرادهيد; زيرا شيطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستان شيطان‏خواهيد شد. دوستانى كه شيطان به آنان مى‏گويد: امروز هيچ كس ازمردم بر شما پيروز نمى‏گردد و من همسايه شما هستم اما هنگامى كه‏دوگروه(كافران و مومنان مورد حمايت فرشتگان در جنگ بدر)دربرابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بيزارم. (4) كه در اين صورت «مثل كافران جنگ بدر»مورد ضربه شمشيرها و نيزه‏ها «از سوى ملائكه‏» قرار خواهيد گرفت‏و در آن هنگام ايمان فردى كه از پيش ايمان نياورده است‏ياكارنيكى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.

در اين موقع، معاويه گفت: «حسبك يا اباعبدالله فقد ابلغت‏»; كافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا كردى. (5)
2- اعتراض به ولايتعهدى يزيد

معاويه تصميم به ولايتعهدى يزيد گرفت. راهى حج‏شد; به مدينه آمد و از مردم براى او بيعت گرفت. سپس‏منبر رفت و يزيد را اين چنين ستود: يزيد دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش برسنگهاى سخت افزون است. امام‏حسين(ع)برخاست و پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر(ص)فرمود: هرگز سخنورى هرچند سخن به تفصيل گويد نتوانسته است‏حق اندكى ازصفات ممتاز پيامبر(ص)را ادا كند. اى معاويه! از واقعيت دورمانده‏اى، سپيده صبح تاريكى شب را رسوا ساخته و نور خورشيد پرتوروشنايى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زياده‏گفتى و در گزينش عده‏اى حق ديگران را ضايع كردى و از بيان فضيلت‏صاحبان آن بخل ورزيدى و بيش از حد ستم رواداشتى. نشد كه اندكى از فضيلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏شيطان بهره فراوان و نصيب كامل خويش را برنگيرد. دانستم آنچه‏درباره يزيد از سياستمدارى و كمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را بااين سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏كنى انسانى ناشناس و دوراز چشم مردم را تعريف مى‏كنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏يافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ ليزيد فيما اخذبه من استقرائه الكلاب المتهادشته‏عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القيناث ذوات المعازف وضروب الملاهى تجده ناصرا» ; وهمين كارهايى كه يزيد كرده، بگير; همين كه سگان را به حال پارس و گلاويزى مى‏خواند و كبوتران‏بازى‏را به سوى همقطارانش و نيز كنيزكان آوازه خوان و انواع بيهوده‏گرى و هوس بازى‏هايش كافى است كه تو را در وصف خويش يارى كرده‏باشد.

سپس فرمود: قصدى را كه براى ولايتعهدى يزيد دارى فروگذار ورهاكن، چه نيازى دارى كه افزون برهمه كارهاى بدى كه كرده‏اى بااين گناه نيز خدا را ملاقات كنى. (6)

افشاى جنايات معاويه

جهت ديگرى كه بيانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است كه درآن جنايات معاويه و ستمگرى‏هايش شمارش كرده، حكومت معاويه رافتنه‏اى سهمگين بر امت قلمداد مى‏كند. قسمتى از آن چنين است: مگرتو نبودى كه حجر و ياران عابد و خاشع حق را كشتى، همانان كه ازبدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منكرمى‏كردند؟ آنان را پس از تعهدات محكم و تضمين‏هاى مطمئن به طرزظالمانه و تجاوزكارانه كشتى، در برابر خدا گستاخى ورزيدى و عهدو پيمان الهى را سبك شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نيستى،همان كه از زيادى عبادت صورت و پيشانى‏اش پينه بسته بود؟ او راپس از تعهدات و تضمين‏هايى كشتى كه اگر به حفاظت‏شدگان دركوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تونيستى‏كه زياد را در دوره اسلام به خويشتن منسوب گردانيدى و او را پسرابى‏سفيان قلمداد كردى، با اين كه رسول خدا(ص)حكم كرده كه فرزندمتعلق به بستر(پدر و مادر)است و پاداش مرد زناكار را سنگ است.

آنگاه او را برمسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بكشد و دست وپايشان را قطع كند و بر تنه درخت‏به دارشان آويزاد؟ پناه‏برخدا، اى معاويه! گويا تو از اين امت نيستى و ايشان از تونيستند. مگر تو آن خضرمى را نكشتى كه ابن زياد درباره او به توگزارش داده بود داراى دين على(ع)است; و دين على(ع) همان دينى‏است كه پسر عمويش(ص)برآن بود; همان دينى كه تو به نامش به اين‏مقام نشسته‏اى; و اگر دين او نبود، بالاترين افتخارات تو واجدادت كوچهاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه مابراى اين كه نعمتى گران ببخشد، سختيهاى آن را از دوشتان‏برداشت. به من گفته‏اى كه اين امت را به فتنه مينداز. من فتنه‏اى‏سهمگين‏تر از حكومتت‏برامت نمى‏يابم; و نيز گفته‏اى: به مصلحت‏خويش و دين و امت محمد(ص)بينديش. به خدا قسم، كارى بهتر ازجهاد عليه تو نمى‏شناسم. بنابراين، هرگاه به انجام آن اقدام كنم، مايه تقرب به‏پروردگار من است و در صورتى كه به انجامش نپردازم، از خدا براى‏حفظ دينم آمرزش مى‏طلبم و از او توفيق انجام آنچه او دوست‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

سپس حضرت در ادامه مى‏فرمايد: بدان كه خدا را ديوانى است كه‏هركار كوچك و بزرگ به حساب مى‏كشد و شمارش مى‏كند. بدان كه خدافراموش نمى‏كند كه تو به مجرد گمان افراد را مى‏كشى و به محض‏وارد آمدن اتهامى دستگير مى‏سازى و پسرى را به حكومت نشانده‏اى‏كه باده مى‏نوشد و سگبازى مى‏كند، تو را مى‏بينم كه خويشتن به‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دينت را تباه كرده‏اى و رعيت راضايع‏ساخته‏اى. (7)

يادآورى رسالت‏ها


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 مهر 1394برچسب:, | 20:0 | نویسنده : عسگری |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • انتخاب برتر




  • 



    Untitled Document



    دریافت کد خوش آمدگویی